درد اگر مشترک است، دشمن هم مشترک است
به گزارش اخبار جزایر، از نخستین ساعتهای امروز، ایران آماج حملهای آشکار و بیپرده قرار گرفت؛ نه در سایهی تهدید یا ابهام، بلکه با موشک و خون و آوار. رژیمی که در تاریخ معاصر، نامش با اشغال، ترور، کودککشی و جنایت در هم تنیده، حالا رسماً و بیپرده بر جان مردم این سرزمین تاخته است.
در چنین لحظاتی، دیگر مهم نیست ما از کجا آمدهایم یا چه گرایشی داریم. آنچه اکنون در خطر است، خاک و جانِ ایران است. نه فقط جان سربازان جانبرکف و مدافعان امنیت، که جان کودکانی که شاید حتی نام دشمن را هم ندانند.
نه فقط هدف قرار گرفتن تأسیسات ِ حق این سرزمین، که فرو ریختن سقف خانههایی که میتوانست خانهی هرکدام از ما باشد.
با اینهمه، هنوز هستند کسانی که در دل این آتش، یا سکوت میکنند، یا دلشان با دشمنی است که حقیقت وجودیاش را بر پایهی دروغ، زور، و خون بنیان نهاده است. این سکوت، این سنگینی در برابر حملهی مستقیم به ایران، از هر زاویهای که نگاه کنیم، رنجآور است. زیرا نه برآمده از نقد است، نه برخاسته از حقطلبی؛ بلکه حاصل گمکردن مرزِ “ایران” است.
ما میتوانیم دربارهی بسیاری از دیدگاهها اختلاف نظر داشته باشیم، میتوانیم نقد کنیم، بخواهیم اصلاح کنیم، حتی از بعضی روایتها فاصله بگیریم.
اما آنجا که پای خاک در میان است، آنجا که طوفان بر تن پرچممان موج میاندازد، نه نسیم وحدت، آنجا که جان بیگناه در خطر است، دیگر جایی برای «اگر» و «اما» نمیماند.
رژیم صهیونیستی، در هیچ شکل و لباسی، در هیچ قرائت و روایتی، نه دوست ایران بوده، نه دلسوز مردمش. این رژیم، نه تنها مشروعیت ندارد، که ماهیتش بر نفی حق حیات ملتی دیگر بنا شده. دشمنیاش نه تنها با حکومتها که با مردم، با آینده، با هر آنچیزیست که رنگ عدالت دارد.
و اینجاست که تناقض دردناک خود را نشان میدهد؛ چهطور ممکن است کسانی که نام نوجوانانی چون نیکا، سارینا، حمیدرضا، محمدمهدی و مجیدرضا را نماد درد میدانستند، امروز در برابر پرپر شدن دهها کودک و نوجوان دیگر، سکوت اختیار کنند؟
اگر داغ آن نامها واقعی بود، اگر غم آن جانها از دل میآمد، پس چرا اکنون که سرزمین در آتش است، صداها خاموش شدهاند؟
نکند آن نامها تنها بهانه بودند؟ نکند درد، آنطور که ادعا میشد، مشترک نبود؟
برای آنها که به راستی دل در گرو انسانیت دارند، جان هیچکس، بازیچهی سیاست نیست.
درد، اگر واقعی باشد، انتخابی نیست. ما نمیتوانیم با نام عدالت، چشم بر خون تازه ببندیم.
امروز، از هر سلیقه و زاویهای که آمده باشیم، اگر دلمان برای این خاک میتپد، باید در برابر چنین جنایتی یکصدا بایستیم. نه به خاطر تأیید کسی، بلکه به احترام ایران.
همان ایرانی که از جنوب تا شمال، از خرمشهر تا سردشت، و حالا شاید همسایهی خانهی خودمان، آماج دشمنی آشکار شده است.
اینجا دیگر فقط نام نظام یا سیاست نیست. اینجا نام یک ملت است، که سزاوار فریاد و دفاع است.
و هرکه در دلش ذرهای از ایران مانده باشد، امروز نه سکوت میکند، نه بیطرف میماند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰